برید کنار. میخوام کف شرکت سه دور قِل بخورم.
این دختر خوشگله که مانتوی سبز پوشیده و عاشق موهامه گفت: «راه میری بوت میمونه اینجا. چی زدی؟»
تو رو خدا وقت کردید از من تعریف کنید. خدا جواب خوبیهاتون رو میده به این برکت. (ویفر توتفرنگی)
دیگه خدا رو بنده نیستم. اومدم نشستم پشت میزم و دستم رو زدهام زیر چونهم و از پنجره به افق خیره شدم. منتظرم ماستعلی با اسب پرنده فرود بیاد وسط شرکت. منو برداره ببره اونجایی که قراره تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کنم.